کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی است ، برادرش اسمش پشمک است ، دوستی دارد ، به اسم شال گردن ، دشمنی دارد به اسم تیز دندان . یک گرگ است .
ابر باران باید اتاق های خود و برادرش را مرتب می کرد .
شروع
به کار کرد . ولی در مدت یک ساعت خودش را مرتب کرد . بعد شروع به مرتب
کردن اتاق برادر کوچکترش پشمک رسید . ولی خیلی بیشتر از آن چیزی که فکرش را
می کرد . طول کشید . تقریبا 3 برابر اتاق خودش . ابر باران
خیلی خسته
شده بود . وقتی کارش تمام شد . دوباره کار پشمک شروع شده بود . بدون اینکه
به زحمات پشمک توجه کند . دوباره شروع به بهم ریختن وسانل اتاقش کرده بود .
هر قدر هم او را صدا می زد . پشک وسائلی را که بر می داری دوباره سر جای اولش قرار بده گوشش بدهکار نبود .
پشمک خیلی پر انرژی بود . ابر باران خسته بود . می خواست استراحت کند . زنگ خانه به صدا در آمد . شال گردن بود .
پشمک از دیدن شال گردن خوشحال شد . از او خواست با پشمک صحبت کند . وسائل اتاقش را خودش مرتب کند .
پشمک شروع به مرتب کردن وسائل اتاقش کرد . وقتی خودش وسائل اتاقش را مرتب می کرد . باید تلاش می کرد . وقتی اتاق دوباره مرتب شد .
چون خود پشمک در این کار نقش داشت ، بیشتر قدر نظم و ترتیب وسائل اتاق را می فهمید .