قصه کارتونی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

قصه کارتونی
Once upon a time
کبوتر بدون اینکه سوال کند، دوباره کاری را شروع کرد ، زیاد نمی توانست از غورباقه سوال بپرسد .
فقط مجبور بود ، آن کار را هر جوری شده انجام دهد . کبوتر اصلا از اینکه کم سوال بپرسد ، خوشحال نبود . ولی به مرور زمان به اوضاع عادت کرده بود . چون هیچ راه چاره ای نداشت .
غورباقه به کبوتر دستور داده بود . باید 5 روز دیگر تمام وسائل را آماده کند . تا یک ماشین را تا پیچ آخر باز بعد بسته کنند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۸
امیر پی بردی نژاد

قصه کارتونی
Once upon a time
برای اینکه چند روز دیگر از این کار لذت ببرد . فرصت داشت ، آخرین روزها تمام شدن کار یک ساختمان بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۷
امیر پی بردی نژاد

کارتون
Once upon a time
وقتی نگاه میمون به کانگرو افتاد .
خیلی تعجب کرد از راه رفتن کانگرو چرا این کانگرو دائم این طرف و آن طرف می پرد . چرا خیلی سریع جرکت می کند . چرا از درخت بالا نمی رود.
کانگرو: اینطرفها آبی ، چشمه ای هست.
میمون : با من بیا همین نزدیکی ها یک چشمه است .
میمون تا محل چشمه کانگرو را همراهی کرد.
در راه هر سوالی که به ذهنش رسد ، از او می پرسید .
کانگرو هم به بعضی از این سوالات جواب می داد .
کانگرو و میمون با هم رفیق شدند ، کانگرو او را به محلی که در آن زندگی می کرد ، دعوت می کرد . ولی میمون علاقه ای به دشت نداشت . چون درخت ها از آن محل دور بودند .
ولی کانگرو بیشتر به میمون سر می زد ، به خاطر این چشمه جدیدی که در این محل پیدا کرده بود . کانگرو میمون را به خانه اش دعوت کرد .
میمون علاقه ای به راه پیمایی نداشت . کانگرو خیلی سریع می توانست . در دشت راه برود . ولی میمون آن سرعت را نداشت . پس بلاخره قبول کرد .
کانگرو آرام تر از همیشه او را راهنمایی می کرد . ولی این سفر برای میمون خیلی جالب بود. منظره های که می دید . مثل همیشه نبودند . این یک اتفاق تازه بود . برای میمون به جای قدم گذاشته بود . خبری از درخت های خیلی کمتری بود . بعد از یک روز راه پیمایی به منزل کانگرو رسیدند .
جای خوش آب هوایی بود . ولی در این جا فقط بوته های کوچک گیاهی و علفزار به چشم می خورد .
شب ها میمون عادت داشت ، روی درخت بخوابد . ولی امشب را روی زمین خوابید . در حالی تمام شب می ترسید . شیری ، پلنگی ، گرگی به او حمله کند .
بلاخره هر جور بود ، شب را صبح کرد .
بعد فردا همراه کانگرو این مسیر را برگشتند .
میمون هم به کانگرو پیشنهاد داد ، یک شب را پیشه او بالای درخت بخوابد . ولی کانگرو هر کاری کرد ، نمی توانست ، از درخت بالا بیایید .
میمون از کانگرو خداحافظی کرد .
تجربه ای که بدست آورده بود . حالا بیشتر قدر درخت که بیشتر شب ها روی شاخه های آن می خوابید را فهمیده بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۵
امیر پی بردی نژاد

کارتون
Once upon a time
کلاغ در آسمان به دنبال غذا می گشت . ناگهان تکه نانی را دید . پس فرود آمد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۳
امیر پی بردی نژاد

کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی بود ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۲
امیر پی بردی نژاد

کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۰
امیر پی بردی نژاد

کارتون
Once upon a time
ابر باران قسمت .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۱۹
امیر پی بردی نژاد

قصه کارتونی
Once upon a time
ابر باران اسم یک گوسفند است ، اسم برادرش پشمک(کودک ) ، اسم دوستش شال گردن است ، اسم دوست تازه اش ابر آتش است ، تیز دندان هم یک گرگ است .
ابر باران و ابر آتش برای خرید بیرون رفته بودند . شال گردن هم پشمک در خانه مشغول درست کردن یک باغچه بودند .
ابر باران قصد داشت ، برای باغچه ای که پشمک و شال گردن می خواست درست کنند . چند نهال بگیرید . ولی وسائلی باید می خرید . تا هوای این باغچه کمی گرم بماند در این فصل هوا کمی سرد می شد .
ابر آتش هم در این این کار به ابر باران کمک می کرد . ابر آتش و ابر باران وسائل را برای شال گردن آوردن ، شال گردن تجربه درست کردن چندین گلخانه را داشت .
بعد از 2 روز کار تمام شد .
همه به آنها کمک کردند . ولی وقتی کار تمام شد . صدای زوزه تیز دندان به گوش می رسید .
ابر باران نگاهی به شال گردن انداخت فکری به حال تیز دندان کردی ،
شال گردن : چه فکری ؟
ابر باران : یعنی می گم ، اینقدر محکم است . تیز دندان نتواند وارد این محل شود .
شال گردن : تیز دندان که گیاه خوار نیست .
ابر باران : پس ما چی هستیم .
شال گردن : فکر اونجا رو نکردم .
پس مجبور شدند ، دور گلخانه یک حصار خیلی بلند درست کنند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۱۸
امیر پی بردی نژاد