قصه کارتونی

بایگانی

ابر باران و تعمیر حصار مرزعه (قصه کارتونی )

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ق.ظ

کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی بود ، برادری به نام پشمک داشت . دوستی به اسم شال گردن .تیز دندان اسم یک گرگ است .  
ابر باران همه کارهایش را نمی توانست ، انجام دهد . امروز هم طبق در بد وضعیتی افتاده بود . فردا باید تمام حصار مزرعه را تعمیر می کرد . ولی این کار یک نفره در یک روز غیر ممکن بود .
او نیاز به کمک برادرش و شال گردن . خیلی از گوسفندهای دیگر داشت .
فردا قرار شد ، هر کس تا جای که می تواند کمک با خودش بیاورد .
ابر باران موفق نشد . تعداد زیادی از گوسفند ها را برای کمک با خودش در کار تعمیر حصار مزرعه همراه کند .
ولی شال گردن ، ناگهان وقتی همه گوسفندها برای ناهار مشغول خوردن چمن های مزرعه بودند .  بلند صدا زد .
همه را جمع کرد .مرتب تاکید می کرد . مطلب مهمی می خواهم بیان کنم .
بعد راجع حصار کهنه و قدیمی دور مزرعه صحبت کرد . در مورد نقش مهم حصار مزرعه اگر این حصار نباشد . جان ما در خطر است . اگر در تعمیر حصار کمک نکنید . ممکن است . تیز دندان وارد مزرعه شود .
بعد از آن اشاره کرد . این کار را می خواهد ابر باران یک نفره انجام دهد . پس به ابر باران کمک کنید .
همه گوسفند داوطلب شدند در تعمیر حصار مزرعه کمک کنند .
عده ای از درخت ها بالا می رفتند شاخه های خشک را می بریدند .
عده ای دیگر آنها را تا محل حصار حمل می کردند . بعضی ها با میخ و چکش چوب های حصار را به هم وصل می کردند .
بعد از چند روز ابر باران موفق شود . کار تعمیر حصار را انجام دهد . ولی بدون سخنرانی شال گردن این کار ممکن نبود .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۵
امیر پی بردی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی