ابر باران و تعمیر حصار مرزعه (قصه کارتونی )
کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی بود ، برادری به نام پشمک داشت . دوستی به اسم شال گردن .تیز دندان اسم یک گرگ است .
ابر
باران همه کارهایش را نمی توانست ، انجام دهد . امروز هم طبق در بد وضعیتی
افتاده بود . فردا باید تمام حصار مزرعه را تعمیر می کرد . ولی این کار یک
نفره در یک روز غیر ممکن بود .
او نیاز به کمک برادرش و شال گردن . خیلی از گوسفندهای دیگر داشت .
فردا قرار شد ، هر کس تا جای که می تواند کمک با خودش بیاورد .
ابر باران موفق نشد . تعداد زیادی از گوسفند ها را برای کمک با خودش در کار تعمیر حصار مزرعه همراه کند .
ولی شال گردن ، ناگهان وقتی همه گوسفندها برای ناهار مشغول خوردن چمن های مزرعه بودند . بلند صدا زد .
همه را جمع کرد .مرتب تاکید می کرد . مطلب مهمی می خواهم بیان کنم .
بعد
راجع حصار کهنه و قدیمی دور مزرعه صحبت کرد . در مورد نقش مهم حصار مزرعه
اگر این حصار نباشد . جان ما در خطر است . اگر در تعمیر حصار کمک نکنید .
ممکن است . تیز دندان وارد مزرعه شود .
بعد از آن اشاره کرد . این کار را می خواهد ابر باران یک نفره انجام دهد . پس به ابر باران کمک کنید .
همه گوسفند داوطلب شدند در تعمیر حصار مزرعه کمک کنند .
عده ای از درخت ها بالا می رفتند شاخه های خشک را می بریدند .
عده ای دیگر آنها را تا محل حصار حمل می کردند . بعضی ها با میخ و چکش چوب های حصار را به هم وصل می کردند .
بعد از چند روز ابر باران موفق شود . کار تعمیر حصار را انجام دهد . ولی بدون سخنرانی شال گردن این کار ممکن نبود .