ابر باران و ساختن گلخانه (قصه کارتونی )
قصه کارتونی
Once upon a time
ابر باران اسم یک گوسفند است ،
اسم برادرش پشمک(کودک ) ، اسم دوستش شال گردن است ، اسم دوست تازه اش ابر
آتش است ، تیز دندان هم یک گرگ است .
ابر باران و ابر آتش برای خرید بیرون رفته بودند . شال گردن هم پشمک در خانه مشغول درست کردن یک باغچه بودند .
ابر
باران قصد داشت ، برای باغچه ای که پشمک و شال گردن می خواست درست کنند .
چند نهال بگیرید . ولی وسائلی باید می خرید . تا هوای این باغچه کمی گرم
بماند در این فصل هوا کمی سرد می شد .
ابر آتش هم در این این کار به
ابر باران کمک می کرد . ابر آتش و ابر باران وسائل را برای شال گردن آوردن ،
شال گردن تجربه درست کردن چندین گلخانه را داشت .
بعد از 2 روز کار تمام شد .
همه به آنها کمک کردند . ولی وقتی کار تمام شد . صدای زوزه تیز دندان به گوش می رسید .
ابر باران نگاهی به شال گردن انداخت فکری به حال تیز دندان کردی ،
شال گردن : چه فکری ؟
ابر باران : یعنی می گم ، اینقدر محکم است . تیز دندان نتواند وارد این محل شود .
شال گردن : تیز دندان که گیاه خوار نیست .
ابر باران : پس ما چی هستیم .
شال گردن : فکر اونجا رو نکردم .
پس مجبور شدند ، دور گلخانه یک حصار خیلی بلند درست کنند .